پس از وقایع 11 سپتامبر 2001، بمبگذاری در ایستگاه قطار مادرید در مارس 2004، حمله به فیلمساز هلندی در نوامبر 2004، بمبگذاری انتحاری در مترو لندن در جولای 2005، چمدان حاوی بمب در شهر کلن آلمان که بر اثر مشکل فنی عملیاتی ناموفق را در جولای 2006رقم زد، برنامهریزی حمله در دانمارک در ژانویه2010، حمله با بمب در استکهلم دسامبر 2010، ترور در فرودگاه فرانکفورت در مارس 2011، حمله مسلحانه در تولوس در مارس 2012، حمله مسلحانه در لندن به سربازان در مارس 2013، بمبگذاری انتحاری در شهر ولگارد روسیه اکتبر 2013، حمله مسلحانه در یک موزه یهودی در بروکسل مارس 2014، حمله به مجله شارلی در ژانویه 2015 و در نهایت حمله به پاریس در نوامبر 2015 مواردی بود که رنگ و بوی تروریسم گرفت.
اصل ارزش گذاری در یک مجموعه خاص که هدف اصلی خود را طبق آیین و عقاید قرار میدهند، باعث بهوجودآمدن یک همرنگی و هماهنگی بین روحیات اعضا یک مجموعه میشود و البته نباید از مباحثی مانند خصومت شرق و غرب، کشورهای شمالی و جنوبی یا به تعبیر دیگر کشورهای فاسد و قاصد استعمارگر کاپیتالیست غربی با کشورهای همچنان در حال توسعه که تاثیر فراوانی در همرنگ کردن هدفهای یک مجموعه دارد، غافل شد. مردان و زنان جوانی که عضو این گروهها هستند، الزاما افرادی دچار اختلال روانی نیستند، همانطور که در طول جنگ جهانی دوم «ملتی» که در آلمان پیرو هیتلر شدند و یکی از بزرگترین فجایع قرن بیستم را رقم زدند نیز بیماری روانی نداشتند.
تجربه و تاریخ نشان داده که حتی افرادی که در زندگی شخصی خود لزوما فرد خشن و خشونتطلبی نبوده، به عضویت گروههای خشونتطلب درآمدهاند. یک سری از مکانیسمهای روانی موجود در این گروهها باعث تاثیرگذاری روی افراد تازه وارد میشود و کمکم تبعیت از این مکانیسمهای رفتاری میل به شکایت یا اعتراض به این رفتارها را در افراد عضو کم میکند. البته دلایل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در این مبحث نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. بحث در این مورد که چگونه افرادی که ذاتا اهل خشونت نیستند، مرتکب اعمال وحشیانهای مانند ترور میشوند، بحثی قابلتامل است. نگاهی به تاریخ بشریت و درسگرفتن از گذشته همانطور که تئودور آدورنو به آن اشاره میکند، باعث کمکگرفتن از وقایع گذشته در تحلیل مسائل امروزی و حتی یافتن راهحل مناسب میشود. این سوال ذهن خیلیها را به خود مشغول کرده که چگونه افرادی قادر به نابودی زندگی افراد دیگر جامعه هستند؟
در زمینه گروه تروریستی داعش چند نظریه وجود دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد؛ یکی آنکه آنها از مواد مخدری که قبلا برای کاهش اشتها میان سوپرمدلها استفاده میشد، برای تحریک اعضای خود استفاده میکنند و با آن، ترس از موانع را در ذهن داعشیها کمرنگ میکنند. مساله دیگر، وجود یک نفرت و حس انتقامی است که افراد از دیگر اعضای جامعه در خود میپرورانند. این افراد از لحاظ اجتماعی و اقتصادی در جامعهای که در آن زندگی میکنند، اصلا جذب و پذیرفته نمیشوند. نداشتن شغل مناسب به دلیل برخی دلایل تبعیضی (تفاوت فرهنگی، ظاهری، مذهبی و...) باعث ایجاد مشکلات اقتصادی و اجتماعی برای آنها میشود.
نگاهی به ترورهای موفق یا غیرموفق سالهای اخیر در غرب نشانگر این حقیقت است که در برخی موارد شخصی که خود در نسل دوم در کشوری اروپایی متولد شده و رشد یافته، ناگهان دست به عمل خشونتآمیزی چون ترور هموطنهای خود میزند؛ مانند حمله اخیر پاریس. این نوع ترور با داشتن انگیزه تروریستی که به طور قطع از سازمان پیشرفته تروریستی برنامهریزی و حمایت میشد، نوعی سردرگمی را باعث شد که آیا این نوعی اعلان جنگ داخلی شهروند فرانسوی بر علیه هموطنهای خود است یا صرفا جنبه تروریستی دارد؟ گذشته از آن، پیشنهادهای مالی کلان از سوی برخی سازمانهای تروریستی به جوانان آماده یا آسیبدیده که در اوج جوانی مجبور به داشتن زندگی مستقل با فراز و نشیبهای اقتصادی و... هستند نیز نقش مهمی در جهت دادن افکار آنها و در نهایت جذبشان به سوی خود دارد.